حرفای دلم

می خواهم حرفای دلم و که هیجا نمی گم اینجا بگم

حرفای دلم

می خواهم حرفای دلم و که هیجا نمی گم اینجا بگم

میدونم

می دونم تو اکیپ دانشگاهی آدم نباید از کسی خوشش بیاد تازه اونم سال اول تازه اونم از یه نفر که یه دوست پسر گردن کلفت داره.

ولی من خوشم اومد و طرفم فهمید حالا اون مهم نیست جون طرف دختر خیلی باهالی بود و فقط خودشو  از اکیپ کشید بیرون ولی این وسط یکی دیگه از دخترای اکیپ که اتفاقا خیلی هم با من جور بود و  ۳ ۴ سالی هم از من بزرگ تر بودو منم به دیده یه خواهر یهش نگاه می کردم فهمید . من اول فکر کردم می خواد منو دلداری بده ولی یهو زد تو برجکم که چرا از اون خوشت اومده از فرداش من ۱۸۰ درجه واسه اون عوض شده بودم دیگه بهم زنگم نمیزد . اون کاظم خوب که بهترین پسر اکیپ بودو مثل داداش برای دخترا تبدیل شد به ....

حالا نمیدونم اون چرا با من این رفتار و میکنه من که به عنوان یه دوست و حتی به عنوان یه خواهر روش حساب می کردم .ولی اون فقط منو متهم کرد . الان ۱ ماه میگزره اونم رفتارشو مثل ثابق نمیکنه منم تصمیم گرفتم مثل خودش رفتار کنم . انگاز بعضیها فقط بلدن ادعای معرفت بکنن و تو مواقع حساس راحت آدمو تنها بذارن .

دارم دیوونه میشم

دارم دیوونه میشم

خیلی تنهام

تمام رفقا هم که بی معرفتن. نمیدونم این جماعت جوون (به ضاهر جوون البته) چرا یه جو معرفت تو ذاتشون نیست خیلی راحت آدمو فراموش میکنن . فقط به فکر شادیهای الکی و مصنوعی هستن . مشاهداتم نشون میده تمامه اونایی که قلیون میکشن آدمای بی معرفتین . یا اغلب اونایی که آبکی میخورن همه بی معرفتن . اون وقت به آدمای مذهبی میگن امل. عجب زمونیه . حداقل اون املا معرفتشون بیشتره والا . کاش همه امل بودیم

به هم فکر میکردیم

اشتباهای همو میپوشوندیم

همیشه مادربزرگم میکه دوست اونیه که آدمو بگریونه و دشمن اونیه که بخندونه .